این زندگی معمولی نیست – انین

این زندگی معمولی نیست - ایسنا

از نوروز ۱۴۰۰ تا پاییز سال ۱۴۰۳ بارها شایعات و بحث هایی درباره تولید و ساخت فصل جدید «پایتخت» به گوش می رسید. از قهر و آشتی های محسن تنابنده به عنوان رکن اصلی این مجموعه تا ماجراهایی که سر جدایی برخی بازیگران مانند مهران احمدی و دوقلوهای سارا و نیکا فرقانی پیش آمد. تا این که بالاخره عوامل سریال خود اعلام کردند که «پایتخت ۷» کلید خورده و برای پخش در نوروز ۱۴۰۴ آماده خواهد شد. از مخاطب عام تا منتقدان همه منتظر رونمایی از این سریال بودند گمانه زنی هایی درباره قصه و سرنوشت شخصیت ها شکل گرفت  تا این که در چهارم فروردین ماه ۱۴۰۴ «پایتخت ۷» روی آنتن رفت و حالا ۱۳ قسمت از آن گذشته است. 

به گزارش انین هم میهن نوشت: این روزها چه اهل تلویزیون نگاه کردن باشید چه نه در هر محفل و جمع همچنین شبکه های اجتماعی صحبت درباره فصل هفتم سریال «پایتخت» در جریان است. یکی از دلایل اصلی این اتفاق به نوستالژی جمعی است که این مجموعه برای مردم ایران ایجاد کرده؛ سریالی که ۱۴ سال پیش کار ساخت فصل اول آن شروع شد و در نوروز ۱۳۹۰ روی آنتن شبکه یک رفت. این سریال از همان قسمت های ابتدایی مورد توجه مخاطب عام و منتقدان قرار گرفت و پس از مدتی به یکی از مجموعه های پربیننده تلویزیون تبدیل شد.

این اقبال باعث شد که هم مخاطب هم سازندگان اصرار داشته باشند که فصل های بعدی این مجموعه هم ساخته شود. اما مانند هر پدیده فرهنگی دیگری مجموعه سریال «پایتخت» پس از کرونا و در سال های اخیر دچار تحولاتی شد؛ تحولاتی که به صورت محسوسی بر کیفیت این سریال اثر گذاشت. نوروز امسال بعد از پنج سال فصل هفتم این مجموعه روی آنتن رفت. به دلیل پیشینه ای که از این سریال در ذهن مخاطب بود انتظارات هم از آن بالاتر رفته. در این مدت نقدهای مختلفی درباره آن نوشته شده و طرفداران و مخالفان زیادی پیدا کرده. حالا با گذشت نیمی از آن می توان ابعاد مختلف آن را مورد بررسی قرار داد. 

سفری بی هیجان به علی آباد

طراح مجموعه «پایتخت» محسن تنابنده است. کسی که در تمام این سال ها سرپرستی نویسندگان این مجموعه را هم برعهده داشته. قصه اولیه این سریال براساس داستان زندگی یک خانواده معمولی با نام فامیلی «معمولی» از طبقه پایین جامعه که در یکی از شهرستان های کوچک استان مازندران زندگی می کردند شکل گرفت. فصل اول «پایتخت» قصه سرگردانی خانواده معمولی در سفر به تهران بود. قصه ای که نشان می داد اگر کسی در پایتخت جایی برای ماندن نداشته باشد با چه چالش هایی روبه روست.

این چالش ها در عین این که دراماتیک بود دوز کمدی قابل قبولی داشت و در کنار سادگی افراد خانواده «پایتخت» را تبدیل به یک اتفاق ویژه در تلویزیون کرده بود. فصل دوم «پایتخت» دو سال بعد از فصل اول دوباره در نوروز روی آنتن رفت. این بار هم قصه در خلال سفر خانواده معمولی اتفاق می افتاد. درحالی که از مازندران قرار بود به قشم بروند و این سفر طولانی اتفاقات بیشتری را سر راهشان قرار می داد. در فصل سوم هم سفر و اتفاقات که در یک جابه جایی خانوادگی و قرار گرفتن در محیط های مختلف برای این خانواده پیش می آمد درون مایه اصلی قصه بود.

اما از فصل چهارم روند تغییر پیدا کرد و سریال «پایتخت» در یک تحول بزرگ به یک مجموعه تقریباً آپارتمانی تبدیل شد که بیشتر اتفاقاتش در محیط خانه و همان شهر کوچک واقع می شد. افت فصل چهارم باعث شد که در فصل پنجم نویسندگان قصه را با یک سفر خارج از کشور و با داستان های با هیجان بیشتری همراه کنند. این روند تا جایی پیش رفت که حتی خانواده معمولی به جدال با نیروهای داعش رسیدند. اما فصل ششم دوباره همه چیز به داخل خانه و شهر برگشت و اتفاقات کمتر بود. این فصل به دلیل مصادف شدن با کرونا از نیمه متوقف شد و دو قسمت آخر آن با یک سال تاخیر روی آنتن رفت. 

از نوروز ۱۴۰۰ تا پاییز سال ۱۴۰۳ بارها شایعات و بحث هایی درباره تولید و ساخت فصل جدید «پایتخت» به گوش می رسید. از قهر و آشتی های محسن تنابنده به عنوان رکن اصلی این مجموعه تا ماجراهایی که سر جدایی برخی بازیگران مانند مهران احمدی و دوقلوهای سارا و نیکا فرقانی پیش آمد. تا این که بالاخره عوامل سریال خود اعلام کردند که «پایتخت ۷» کلید خورده و برای پخش در نوروز ۱۴۰۴ آماده خواهد شد. از مخاطب عام تا منتقدان همه منتظر رونمایی از این سریال بودند گمانه زنی هایی درباره قصه و سرنوشت شخصیت ها شکل گرفت  تا این که در چهارم فروردین ماه ۱۴۰۴ «پایتخت ۷» روی آنتن رفت و حالا ۱۳ قسمت از آن گذشته است. 

فصل هفتم در زمینه فیلمنامه و پیشبرد داستان چند تفاوت با دیگر فصل ها دارد که بیشتر آن را در معرض نقد قرار می دهد. تفاوت اصلی میان قصه و فیلمنامه فصل آخر با دیگر فصول این مجموعه به درون مایه اصلی «پایتخت» برمی گردد که آن را از فصل اول جذاب کرده بود. این درون مایه اتفاقاتی بود که تقریباً هر چندسکانس یک بار برای افراد این خانواده می افتاد؛ اتفاقاتی که تلخ و شیرین مخاطب را در یک تب وتاب همیشگی نگه می داشت و مدام بیننده خواستار این بود که بداند نتیجه هرکدام از این اتفاق ها و گره ها چه خواهد شد.

اما روند نزولی بروز اتفاقات جذاب که از فصل ششم شروع شده بود به شدت گریبان فصل هفتم را هم گرفته. در حدی که با گذشت ۱۳ قسمت از این سریال تنها سه یا چهار اتفاق درگیرکننده در روند قصه وجود داشته. شهاب سنگی که به صورت اتفاقی به سقف خانه نقی معمولی برخورد می کند خوی میمونی که بهتاش فریبا دچار آن شده و ازدواج دوقلوهای خانواده. موضوعاتی که دوتای آن بیشتر از آن که راوی یک زندگی معمولی باشد فانتزی را وارد سریال کرده.

فانتزی ای که بیشتر از همه معمولی بودن این آدم ها را به چالش می کشد. اما به هرحال این اتفاقات فانتزی تنها بخشی از سکانس های سریال را تشکیل می دهند. در کنار آن خرده روایت های بدون کشش پایتخت را به یک سریال خانوادگی شبیه بسیاری از سریال های خانوادگی تلویزیون تبدیل کرده. مجموعه ای که سکانس های طولانی و کند با دیالوگ های خسته کننده را جایگزین سکانس های با ریتم تند کرده.

تفاوت دیگر به اصل سفر کردن در قصه های مجموعه «پایتخت» برمی گردد؛ موضوعی که به نوعی برای این سریال امضاء محسوب می شد. در تبلیغات و فیلم هایی که از پشت صحنه این سریال منتشر شده انگار قرار است بخش های پایانی سریال در مشهد بگذرد. اما فعلاً که با گذشت نیمی از سریال همه چیز در چهاردیواری خانه ها و خیابان های علی آباد در جریان است. شاید باید امید داشت که در قسمت های پیش رو اتفاقات تازه ای کمی «پایتخت» را از این سکون خارج کند. اما به هرحال وقتی سریال تقریباً از نیمه گذشته است و با یک دست فرمان پیش رفته نمی توان توقع داشت جز اتفاقات کوچک زودگذر حادثه ای پیش بیاید که در مخاطب هیجان گذشته «پایتخت» را تداعی کند. 

شری بهروز ارشاد و دیگران

مبنای اصلی قصه «پایتخت» براساس چهار شخصیت اصلی نقی ارسطو باباپنجعلی و هما شکل گرفت و به مرور زمان شخصیت های جدیدی به قصه اضافه شد که هرکدام به صورت کوتاه وارد داستان شدند و اگر مورد توجه قرار گرفتند در فصول بعدی به آنها بیشتر پرداخته شد. مانند شخصیت فهیمه بهبود بهتاش رحمت امینی و… در طول داستان هم برخی شخصیت ها مانند بابا پنجعلی و بهبود از قصه حذف شدند.

در فصل هفتم هم تعدادی شخصیت جدید به بدنه اصلی سریال الصاق شدند. کاراکترهایی مثل شهربانو همسر ارسطو ارشاد خواستگار سارا و پررنگ شدن نقش برادران رحمت یعنی رحمان و رحیم. ازسوی دیگر بهروز پسر کوچک فهیمه هم از شخصیت هایی است که طی این هفت فصل به مرور بزرگ شد و حالا در نقش یک پسر نوجوان قوی هیکل در این سریال حضور دارد. همچنین حضور و بازی سارا و نیکا در فصل هفتمشکل دیگری گرفته. آنها که تا پیش از این فقط در حاشیه قصه و فضاپرکن بودند حالا به محورهای اصلی خرده روایت های سریال تبدیل شده اند. 

اما مسئله مهمی که در این فصل به چشم می آید این است که هیچ کدام از شخصیت های جدیدی که به داستان اضافه شده اند اتفاق مهمی را در قصه رقم نزده اند. یا اگر بخشی از بار قصه را به همراه دارند خود شخصیت آنچنان درست ساخته و پرداخته نشده که بتواند برای مخاطب قابل پذیرش باشد. همه این کاراکترها درواقع در مسیر برجسته تر شدن شخصیت نقی پیش می روند تا او را در شرایط جدید قرار دهند و مخاطب واکنش های او را ببیند. این موضوع در فصل های گذشته هم وجود داشت اما در این ۱۳ قسمت که از فصل هفتم گذشته به شکل عریان تری دیده می شود.

یکی از شخصیت های اصلی و جدید فصل هفتم شهربانو معروف به شری با بازی شیوا مکی نیان است. او در ادامه همسرهای ارسطو که در هر فصل تغییر پیدا می کنند و قصه ای به داستان های سریال اضافه می کنند وارد سریال شده. کاراکتر شهربانو براساس یکی از تعاریف قدیمی بازیگری به صورت مشخصی نتیجه را بازی می کند و از همان قسمت اول به مخاطب نشان داد که قرار است با کاراکتری روبه رو باشد که اصطلاحاً ریگی به کفش دارد.

اما شیوا مکی نیان در مقایسه با حتی چوچانگ همسر چینی سابق ارسطو تا اواسط سریال نتوانسته مخاطب را به خود جذب و همراه کند. بازی او بسیار مبالغه آمیز است و بیشتر از این که این شخصیت یک کاراکتر قابل باور باشد به آن می شود به دید بخش تاریک وجدان ارسطو و رحمت نگاه کرد که در مقابل نقی قرار است بایستد. 

سنا و سونیا حسینی در فصل هفتم جایگزین سارا و نیکا فرقانی شدند و در نقش دوقلوهای خانواده معمولی حضور دارند. بازیگران جوانی که در ظاهر هیچ شباهتی به کودکی و نوجوانی سارا و نیکای قبلی ندارند. در این فصل اصرار بر این بوده که به دلیل بالا رفتن سن این دو کاراکتر بخش زیادی از قصه در اختیار این شخصیت ها قرار بگیرد.

این که نقی معمولی با همه ویژگی های شخصیتی اش مثل عدم نقدپذیری سادگی و دردسرساز بودنش حالا در موقعیتی قرار بگیرد که دخترانش به سن ازدواج و ترک خانه رسیده اند به بدنه قصه اصلی کمک کرده. اما باز هم خود نقی معمولی است که بار حضور این دو شخصیت را می کشد. چون سارا و نیکای جدید با وجود این که هردو دارای شخصیت اجتماعی مستقلی هستند با بازی های ضعیف تنها به برجسته شدن شخصیت نقی در قرارگیری در یک شرایط جدید کمک کرده اند و خودشان عملاً حرفی برای گفتن ندارند. 

دو شخصیت بهروز و سالار به عنوان فرزندان کوچک خانواده تا اینجای کار به جز پر کردن فضا اتفاق تازه ای رقم نزدند. با این که بهروز به واسطه فیزیک اش در برخی سکانس ها به کمدی قصه کمک می کند اما تاثیرگذاری ای که می شد این بازیگر با این فیزیک در طول داستان داشته باشد عملاً به چند سکانس محدود شده. سالار هم به عنوان عضو جدید خانواده جز در قسمت اول که دلیل حضور و تغییراتی که به وجود آورده به صورت گذرا مطرح شد عملاً آورده ای به سریال نداشته. تنها ویژگی قابل قبول حضور سالار تشویق خانواده ها به پذیرش به سرپرستی گرفتن کودکان رهاشده در بهزیستی است.  

ارشاد خواستگار سارا با بازی سهیل مقدم درواقع کاریکاتوری از یک خواستگار عاشق است که باز هم در مقابل نقی معمولی قرار می گیرد و برخورد نقی با اوست که به نقش ارشاد اهمیت می بخشد. حتی بیش از اندازه ساده و نخبه جلوه کردن ارشاد هم شخصیت اش را جذاب نکرده و بیشتر از واقعیت او را دور می کند.

نقی و اکسیر جوانی

این موضوع انکارناپذیر است که بخش بزرگی از باورپذیری یک مجموعه نمایشی دنباله دار به تغییراتی وابسته است که در ظاهر و گریم بازیگران اتفاق می افتد. اما نکته ای که در فصل هفتم «پایتخت» نمی توان آن را نادیده گرفت ضعف محسوس در گریم است. این موضوع درباره شخصیت نقی و ارسطو بیشتر از سایر کاراکترها نظرها را جلب می کند.

نقی معمولی در فصل های اول تا سوم سریال شمایل مردی را داشت که در یک زندگی عادی گرد گذر عمر در هر فصل به شکل باورپذیری روی سرش می نشست. در فصل پنجم هم تا حد زیادی این موضوع رعایت شد. در فصل ششم این موضوع به اوج خودش رسید. او راننده یک نماینده مجلس شده بود و موهای جوگندمی اش خبر از عبور او از میانسالی او می داد. 

حالا اما با مردی روبه رو هستیم که دخترانش در شرف ازدواج هستند اما گریم اش او را از فصل اول سریال پایتخت هم جوان تر نشان می دهد. انگار مانند فصل سه پایتخت باید بپذیریم که او موهایش را رنگ می کند اما این موضوع گفته نمی شود. از طرفی تنها مو که نشان از گذر عمر نیست. شخصیت نقی انگار از فصل ششم سن اش روند نزولی پیدا کرده. بدن سرحال تر صورت شفاف و ظاهری که نمی توان پذیرفت این همان کارگر ساده گچ بری ۱۴ سال پیش است که طی این سال ها اتفاقات و شکست های بسیاری را پشت سر گذشته. 

گریم ارسطو هم از نکات قابل توجه فصل هفتم است. در کنار این که ارسطو بیشتر از آن که ارسطوی همیشگی باشد قنبر فیلم سینمایی «خجالت نکش» را دارد بازی می کند گریم او هم به شکل اغراق آمیزی این شخصیت را از قالب همیشگی اش دور کرده. سیبیل پرپشت یکی از ویژگی های همیشگی شخصیت ارسطو در این سال ها بوده اما در فصل هفتم سیبیلی مصنوعی که حتی در قسمت های اول موقع حرف زدن از روی صورت ارسطو می پرید گریم این شخصیت را بسیارغیرواقعی کرده. ارسطو هم مانند نقی جوان تر شده و این اتفاق در قیاس با تغییرات دیگر بازیگران بیشتر محسوس است. رحمت با این که موهای خود را بلند کرده اما همان هم جوگندمی است. تقی و همسرش هم در طول این سال ها روند پیری را به شکل قابل باوری طی کرده اند. اما انگار اکسیر جوانی تنها برای نقی و ارسطو بوده است. 

نکته قابل توجه دیگر گریم بهتاش فریباست. پسر بزرگ فهیمه طی یک حادثه به یک بیماری نادر مبتلا شده و خوی میمونی گرفته ولی چون تازه این شخصیت وارد داستان شده خیلی نمی شود درباره آن صحبت کرد. اما به هرحال اگر قرار بود او به ظاهر تبدیل به میمون شده باشد می شد گریم آن را با کیفیت بهتری انجام داد. این که تنها محل رویش موهای پیشانی بهتاش تغییر پیدا کرده باید از نظر ظاهری به بیننده القاء کند که او میمون شده؟ شاید باید امیدوار بود این موضوع دسیسه ای باشد که در قسمت های آینده تکلیفش روشن شود.

روی موج ترندها و اتفاقات وایرال شده

وقتی نقطه اوج های قصه کم و داستان لاغر باشد نویسندگان برای جذابیت بیشتر متوسل به جملات تاثیرگذار می شوند. روشی که حالا مدتی است با پیروی از شبکه های اجتماعی و مخصوصا اینستاگرام در محصولات نمایشی بسیار رایج شده. فصل هفتم «پایتخت» هم از این روش به شکل افراطی استفاده کرده. به طوری که در هر قسمت جملاتی از سوی شخصیت ارسطو گفته می شود و این جمله به سرعت تبدیل به ترند در شبکه های  اجتماعی می شود. ترفند دیگری هم وجود دارد و آن استفاده از تکنیک وایرال شدن است.

صفحات مجازی که وابسته به سریال هستند یا به شکلی ذی نفع بخش هایی از دیالوگ های این سریال را برداشت می کنند و در قالب پست و استوری های اینستاگرامی یا ویدئوهای کوتاه توییتری در شبکه های اجتماعی منتشر می شوند. این اتفاق اگر در یک محدوده معقولی اتفاق می فتاد قابل قبول بود. اما وقتی پس از هر قسمت تکه تکه سریال و دیالوگ ها و مونولوگ هایش مدام در پیج های مختلف در حال گردش هستند نمی شود پذیرفت که این حجم از تبلیغات غیرمستقیم اتفاقی باشد.

از طرفی  موضوع دیگر که در فصل هفتم خیلی بیشتر از فصل های دیگر برجسته شده اصرار بر استفاده از مسائل اصطلاحاً ترند شده یا مورد توجه قرارگرفته در فضای مجازی است. آوردن نام شخصیتی مانند کلثوم اکبری یا مثلاً استفاده از ترانه های خواننده های لس آنجلسی در میان مکالمه ها از یک سو قصه را به زندگی مردم عادی نزدیک می کند. اما حقیقتاً وقتی فیلمنامه روی موج مسائل وایرال شده در فضای مجازی بیفتد بیشتر از هرچیزی نشان از قصه ای است که وجود ندارد. البته شاید بتوان بخشی از این موضوع را به این ربط داد که به قول یکی از کاربران توییتر محسن تنابنده دیگر در تلاش برای خلق طنز نیست بلکه سعی می کند طنزی که ایجاد شده است را دست به دست کند. 

حاشیه ها و شنیده ها

در کنار همه مسائل تکنیکی و ساختاری سریال «پایتخت» موضوعی که بیشتر از همه فصل هفتم را از دیگر فصل ها جدا می کند حاشیه ها اتفاقات فرامتنی و شایعاتی است که درباره این سریال وجود دارد. مسائلی که شاید آن اعتماد و اقبال فصل های اولیه درباره این سریال را دچار تغییراتی کرد. شاید از برجسته ترین این مسائل بشود به اتفاقات بعد از سال ۱۳۹۸ اشاره کرد. در روزهایی که گروه تولید سریال «پایتخت» در حال ساخت فصل ششم این مجموعه بودند اعتراضات گسترده ای نسبت به تلویزیون از سوی هنرمندان شکل گرفت.

در جریان همین اعتراضات محسن تنابنده که در جریان فیلمبرداری بود در صفحه شخصی اینستاگرامش اعلام کرد که پس از پایان فصل ششم برای همیشه همکاری اش را با تلویزیون قطع خواهد کرد. اما نه تنها این اتفاق نیفتاد که پس از یک سال تنابنده با ساخت دو قسمت پایانی فصل ششم به تلویزیون بازگشت و از همان اسفندماه ۱۳۹۹ مدام شایعه و خبرهای پراکنده از مذاکرات او با تلویزیون رسانه ای می شد. این موضوع هنر تنابنده و انرژی که او در این ۱۴ سال برای خلق یک سریال دنباله دار محبوب صرف کرده را زیر سوال نمی برد.

حتی موفقیت های جهانی او در زمینه بازیگری وجهه دیگری از هنر او را به همه نشان داد. اما به هرحال شایعات باعث ایجاد فضایی شد که صفی از مخالفان و موافقان را در مقابل او شکل داد. این اتفاق شاید بیشتر از آن که برای خود پایتخت حاشیه داشته باشد برای تنابنده به عنوان طراح نویسنده و شخصیت اصلی این سریال حاشیه ایجاد کرد و نظرها را نسبت به او تغییر داد. 

موضوع برجسته تر دیگری که مخصوصاً در سال های اخیر و بدتر شدن شرایط اقتصادی بیشتر در مرکز توجه قرار گرفت و شاید به نوعی مخاطب و منتقدان را نسبت به سریال «پایتخت» دچار بدبینی کرد موضوع دستمزدهای بازیگران و عوامل این مجموعه بود. موضوعی که از فصل ششم و با راه افتادن همان حاشیه های ساخته نشدن ادامه پایتخت شکل دیگری به خود گرفت. حالا با پخش فصل هفتم مسئله دستمزدها تبدیل به شایعات و خبرهایی شده که نه تنها در محافل هنری که میان مردم عادی هم در جریان است.

اینکه رقم این دستمزدها و بهره بردن از سود تبلیغات توسط بازیگران واقعیت دارد یا نه موضوعی نیست که بتوان براساس آن کیفیت سریال را سنجید. چون اگر محصولی با کیفیت با هزینه کلان هم تولید شود که بتواند لحظات مفرحی را برای مخاطب عام ایجاد کند می توان از این موضوع چشم پوشی کرد. اما به هرحال باتوجه به ضعف هایی که وجود دارد نمی توان این موضوع را انکار کرد که وجود شایعات دستمزدها هم بر نگاه مخاطب به این مجموعه اثرگذار است. 

پایان خبر انین

این زندگی معمولی نیست – انین

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "این زندگی معمولی نیست – انین" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "این زندگی معمولی نیست – انین"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه