
خلاصه کتاب اگر زود می دانستم ( نویسنده آندریا گیلز )
کتاب اگر زود می دانستم نوشته آندریا گیلز، داستانی کوتاه اما عمیق و پر از درس برای زندگی است که روایت گر ایثار و فداکاری بی حدومرز یک مادر و حسرت های پسرش بابت قضاوت های سطحی است. این کتاب تلنگری است برای قدردانی از عزیزترین آدم های زندگی مان، قبل از اینکه فرصت از دست برود.
احتمالاً برای همه ما پیش آمده که بعد از اتفاقی، با خودمان بگوییم کاش زودتر می دانستم!. زندگی پر از این لحظه های کاش است؛ لحظه هایی که ارزش واقعی آدم ها و فداکاری هایشان را خیلی دیر می فهمیم. کتاب اگر زود می دانستم دقیقاً همین حس را نشانه می رود. آندریا گیلز، با قلمی ساده اما قدرتمند، ما را به سفری در دل یک رابطه مادر و فرزندی می برد؛ رابطه ای که ابتدا با شرم و دوری همراه است و در نهایت به درکی عمیق و دردناک از عشق واقعی می رسد. در این مقاله می خواهیم نه فقط داستان، بلکه تمام درس های پنهان در این میکروبوک دوست داشتنی را با هم ورق بزنیم و ببینیم چطور یک داستان کوتاه می تواند این قدر عمیق در دل و ذهنمان نفوذ کند. پس بزن بریم تا بیشتر با این کتاب آشنا بشیم.
آندریا گیلز، صدایی از عمق داستان ها
آندریا گیلز، نویسنده ای ایرلندی تبار است که شاید اسمش به اندازه نویسنده های پرفروش جهانی شناخته شده نباشد، اما آثارش عمق و ظرافت خاصی دارند. او استاد خلق داستان هایی است که در عین سادگی، مفاهیم پیچیده انسانی را به دلنشین ترین شکل ممکن منتقل می کنند. گیلز با کلماتی کم و تصاویری گویا، دنیایی از احساسات و پندهای زندگی را پیش روی خواننده می گذارد. او توانایی بی نظیری در لمس نقاط حساس و مشترک انسانی دارد؛ چیزهایی مثل حسرت، عشق، پشیمانی و فداکاری.
کتاب اگر زود می دانستم یکی از همین نمونه هاست. آندریا گیلز با مهارت خاص خودش، کاری می کند که خواننده در هر کلمه و هر صفحه، خودش را پیدا کند و با شخصیت ها همذات پنداری کند. او بیشتر به خاطر توانایی اش در نوشتن رمان هایی که به جنبه های روانشناختی شخصیت ها می پردازند، شناخته شده است. آثار او معمولاً تحسین منتقدان را به همراه داشته و به خاطر سبک روایی گیرا و توانایی اش در کندوکاو احساسات انسانی مورد توجه قرار گرفته است. گیلز نشان می دهد که برای تاثیرگذاری، نیازی به کلمات قلنبه و سلمبه یا داستان های پر پیچ و خم نیست؛ گاهی یک داستان کوتاه، یک تلنگر کوچک، می تواند کاری کند که صدها کتاب حجیم از انجامش عاجز باشند.
اگر زود می دانستم چه جور کتابی است؟ یک نگاه سریع به ویژگی ها
وقتی اسم کتاب می آید، شاید ذهنمان به سمت رمان های قطور و کتاب های چند صد صفحه ای برود. اما اگر زود می دانستم (If I Knew Soon Enough) اصلاً اینطور نیست. این کتاب یک میکروبوک واقعی است؛ یعنی یک کتاب خیلی کوچک با تعداد صفحات کم، که می توانید آن را در یک نشست بخوانید و از مفاهیمش لذت ببرید. اما گول ابعاد کوچک و تعداد صفحات کمش را نخورید؛ این کتاب از آن هایی است که شاید در ۱۵ دقیقه بخوانید، ولی تا سال ها ذهنتان را درگیر می کند و هر بار که دوباره سراغش بروید، درس جدیدی برایتان خواهد داشت.
ژانر و سبک: داستانی کوتاه، عمیق و پندآموز
این کتاب در ژانر داستان کوتاه، با مضامین اخلاقی، انگیزشی و پندآموز قرار می گیرد. آندریا گیلز با روایت داستانی ساده، پیامی عمیق و جهانی را منتقل می کند که هیچ تاریخ انقضایی ندارد. سبک نوشتاری آن روان، مستقیم و بدون هیچ گونه پیچیدگی است، طوری که هر کسی با هر سطحی از سواد می تواند با آن ارتباط برقرار کند.
ویژگی های ظاهری: دوزبانه و مصور
یکی از جذابیت های مهم این کتاب، دوزبانه بودن آن است. شما هم می توانید متن فارسی را بخوانید و هم از نسخه انگلیسی آن لذت ببرید. این ویژگی برای دوستداران زبان انگلیسی که می خواهند متون ادبی بخوانند، یک مزیت بزرگ محسوب می شود. علاوه بر این، صفحات کتاب با تصاویر زیبا و خوش کیفیت تزئین شده اند که تاثیر بصری داستان را دوچندان کرده و به انتقال بهتر احساسات و مفاهیم کمک می کنند. ترکیب متن و تصویر، تجربه ای دلنشین و متفاوت از مطالعه را ارائه می دهد.
مضامین اصلی: ایثار، حسرت و عشق بی قید و شرط
مضامین این کتاب آنقدر غنی و پرمعنا هستند که با وجود حجم کم، حسابی شما را به فکر فرو می برند. ایثار و ازخودگذشتگی والدین، به ویژه مادر، قدردانی از عزیزانی که کنارمان هستند، حسرت و ندامت از فرصت های از دست رفته، قضاوت نکردن آدم ها بر اساس ظاهر و شناخت زیبایی های درونی، و در نهایت عشق بی قید و شرط و بدون توقع، همگی ستون های اصلی این داستان را تشکیل می دهند. این مضامین، همان حقایق تلخ و شیرین زندگی هستند که گاهی فراموششان می کنیم.
مترجم و ناشر فارسی: پلی به سوی درک بهتر
نسخه فارسی این کتاب توسط خانم زهره زاهدی به زیبایی ترجمه شده است. ترجمه روان و دقیق او باعث شده که پیام های کتاب بدون هیچ کاستی به خواننده فارسی زبان منتقل شود. ناشران مختلفی از جمله آینده درخشان و کتاب سرای نیک این کتاب را به چاپ رسانده اند و کمک کرده اند تا این داستان تاثیرگذار به دست مخاطبان بیشتری برسد.
غرق شدن در داستان: خلاصه کامل اگر زود می دانستم
داستان اگر زود می دانستم از جایی شروع می شود که یک پسر با مادرش زندگی می کند. مادر یک چشم دارد و این تفاوت ظاهری باعث می شود پسر احساس شرمندگی کند. این حس شرم، نه تنها در مدرسه و بین دوستانش، بلکه در هر جمعی که حاضر می شوند، مثل خوره به جان پسر می افتد. او خجالت می کشد که مادرش را به دیگران معرفی کند و آرزو می کند که کاش مادرش مثل بقیه آدم ها، دو چشم سالم داشت. این احساسات منفی، ریشه های عمیقی در قلب پسر می دوانند.
آغاز یک کودکی با سایه شرم
بچه که بود، مادرش تنها یک چشم داشت. این تک چشم، همیشه برای پسر مایه ی خجالت بود. یادش می آید که مادرش با آن ظاهر خاص، در مدرسه اش مشغول آشپزی بود. هر بار که مادر را می دید، حس می کرد دوست هایش به او پوزخند می زنند و این حس، قلب کوچکش را پر از کینه می کرد. نمی توانست بفهمد چرا مادرش اینقدر عجیب است و چرا باید او را با این شرمندگی تحمل کند. بارها آرزو می کرد کاش مادرش اصلاً وجود نداشت تا مجبور نباشد این ننگ را به دوش بکشد. شاید هیچ کس نمی توانست تصور کند که این مادر تک چشم، چه دنیایی از عشق و ایثار در سینه دارد.
فرار از گذشته، ساختن آینده ای دور
سال ها گذشت و پسر بزرگ شد. با بزرگ شدنش، حس شرمندگی از مادر هم بزرگ تر شد. نتوانست این وضع را تحمل کند. به محض اینکه فرصتی پیدا کرد، خانه و مادر را ترک کرد. به سنگاپور رفت؛ کشوری دور، تا بتواند از این گذشته شرم آور فرار کند و یک زندگی کاملاً جدید برای خودش بسازد. در سنگاپور به موفقیت رسید، تشکیل خانواده داد و سعی کرد تمام گذشته اش را دفن کند. حتی به خانواده جدیدش هم از گذشته و ریشه هایش چیزی نگفت. می خواست همه چیز را فراموش کند، انگار که هیچ وقت مادری تک چشم و فقیر نداشته است.
رویارویی ناخواسته و تلخ
سال ها از این ماجرا گذشت. یک روز، دعوتنامه ای برای جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه اش به دستش رسید. حس کنجکاوی و شاید کمی نوستالژی، او را به سمت بازگشت به کشورش کشاند. به همسرش دروغ گفت که به سفر کاری می رود و راهی شد. بعد از مراسم، نمی دانست چرا، اما پاهایش او را به سمت آن کلبه قدیمی کشاندند؛ همان خانه ای که مادرش هنوز در آن زندگی می کرد. از روی کنجکاوی سری به آنجا زد و اتفاقی مادرش را دید. اما آنقدر غرق زندگی جدیدش شده بود که حتی مادرش را نشناخت. مادر که پسرش را می شناخت، با امید و انتظار به سمتش رفت. پسر که فکر می کرد مادر می خواهد گذشته اش را لو دهد، با بی رحمی با او برخورد کرد و او را از خودش دور کرد.
یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه، ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم. بعد از مراسم، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون؛ البته فقط از روی کنجکاوی. سرش داد زدم: «چطور جرئت کردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!» گم شو از اینجا! همین حالا. اون به آرامی جواب داد: «اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم» و بعد فوراً رفت و از نظر ناپدید شد.
راز سر به مهر: نامه ای که همه چیز را روشن کرد
وقتی به محله قدیمی خودش برگشت، از همسایه ها شنید که مادرش از دنیا رفته است. پسر حتی یک قطره اشک هم نریخت؛ حس می کرد باری از روی دوشش برداشته شده است. همسایه ها نامه ای به او دادند که مادرش خواسته بود بعد از مرگش به پسرش بدهند. با بی میلی نامه را باز کرد. آنجا بود که تمام زندگی اش جلوی چشمانش رژه رفت. مادر در نامه نوشته بود: ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فکر تو بوده ام، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم. خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری می آیی اینجا. ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم. وقتی داشتی بزرگ می شدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم.
اما بخش آخر نامه بود که دنیا را روی سر پسر خراب کرد. مادر نوشته بود که در دوران کودکی، پسر در یک حادثه چشمانش را از دست داده بوده و مادر برای اینکه پسرش بتواند دنیا را ببیند و زندگی عادی داشته باشد، یکی از چشمان خودش را به او اهدا کرده است. این حقیقت تلخ، این فداکاری بی حد و مرز، این راز پنهان شده در قلب مادر، حالا بعد از مرگش، برملا شده بود. پسری که از مادرش به خاطر داشتن یک چشم شرم داشت، خودش همان چشمی را داشت که مادرش با تمام وجود فدا کرده بود.
بیداری دردناک: حسرت و پشیمانی ابدی
بعد از خواندن نامه، پسر دیگر آن آدم سابق نبود. تمام لحظاتی که از مادرش خجالت کشیده بود، تمام حرف های تندی که به او زده بود، تمام بی توجهی ها و بی احترامی ها، مثل یک فیلم از جلوی چشمانش عبور کردند. تازه فهمید که عشق واقعی مادرش چه ابعادی داشته و او چقدر نادان و بی عاطفه بوده است. پشیمانی مثل آتشی در وجودش شعله ور شد. حسرت از دست دادن فرصت های بی شماری برای قدردانی، ابراز محبت و جبران، تا ابد در قلبش ماند. اگر زود می دانستم حالا برای او معنی پیدا کرده بود؛ کاش زودتر می دانست چه گنجی را به خاطر قضاوت های سطحی از دست داده است.
درس های زندگی از دلِ اگر زود می دانستم
این کتاب کوچک، کوله باری از درس های بزرگ برای زندگی دارد. شاید داستانش در نگاه اول ساده به نظر برسد، اما هر پاراگرافش پر از نکاتی است که می تواند مسیر زندگی ما را تغییر دهد. بیایید با هم مهم ترین این درس ها را مرور کنیم:
ایثار مادرانه: عشقی بی کران و ازخودگذشتگی
اولین و برجسته ترین پیام کتاب، عمق فداکاری مادران است. مادر داستان ما حاضر می شود بخشی از وجود خودش را فدا کند تا فرزندش زندگی بهتری داشته باشد. این ایثار، بی قید و شرط و بدون توقع است. مادران، اغلب بدون اینکه از ما تشکر یا انتظاری داشته باشند، کارهایی می کنند که شاید ما تا مدت ها از آن بی خبر باشیم. این کتاب تلنگری است که نگاهی عمیق تر به اطرافیانمان، به ویژه مادرانمان داشته باشیم و قدردان زحمات بی دریغشان باشیم.
قدرشناسی: سرمایه زندگی ما
یکی از مهم ترین درس ها، اهمیت قدردانی است. پسر داستان ما، فرصت قدردانی از مادرش را از دست داد و این حسرت تا ابد با او ماند. این کتاب به ما یادآوری می کند که زمان طلاست و عزیزانمان، سرمایه های واقعی زندگی ما هستند. باید قبل از اینکه دیر شود، عشق و محبت و قدردانیمان را ابراز کنیم. یک جمله ساده دوستت دارم یا ممنونم می تواند معجزه کند.
قضاوت ممنوع: زیبایی درونی را ببینیم
کتاب به شدت به ما هشدار می دهد که از قضاوت سطحی افراد بر اساس ظاهرشان پرهیز کنیم. پسر، مادرش را به خاطر ظاهرش قضاوت کرد و زیبایی درونی و قلب پر از مهر او را ندید. چه بسا افرادی در اطرافمان هستند که شاید ظاهرشان مطابق معیارهای ما نباشد، اما قلبی به وسعت دریا و روحی بزرگ دارند. زیبایی واقعی، در درون آدم هاست و باید به دنبال آن باشیم.
حسرت، تلخ ترین درس زندگی
پیامدهای حسرت و ندامت، بخش تلخ و واقعی این داستان است. پسر در نهایت، با کوهی از پشیمانی تنها می ماند. این حسرت، دردناک ترین مجازاتی است که می توان برای بی توجهی و بی مهری قائل شد. کتاب به ما می آموزد که فرصت ها تکرار نمی شوند و اگر امروز کاری برای عزیزانمان نکنیم، فردا ممکن است فقط حسرتش باقی بماند.
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم. اگر به خواندن کتاب های انگیزشی و موفقیت علاقه دارید و همچنین طرف دار کتاب های کوچک و دوزبانه و میکروبوک ها هستید این کتاب بهترین انتخاب برای شماست. خواندن مطالب این دسته از کتاب ها به دلیل سادگی و مختصر بودنشان همیشه برای خواننده جذابیت و تازگی دارد.
بخشش، رهایی از بار گناه
هرچند در این داستان پسر فرصت جبران مستقیم را از دست می دهد، اما مفهوم بخشش، چه بخشیدن خودمان و چه دیگران، در دل داستان پنهان است. برای رهایی از بار گناه و پشیمانی، باید بتوانیم خودمان را ببخشیم و از اشتباهاتمان درس بگیریم. البته قبل از هر بخششی، باید به عمق گناهمان پی ببریم، درست مثل پسر داستان.
عشق بی قید و شرط، گنج پنهان
این کتاب ماهیت واقعی و بدون توقع عشق واقعی را به ما نشان می دهد. عشق مادر به پسرش، فارغ از هرگونه انتظار و توقعی، پاک ترین و خالص ترین شکل عشق است. این عشق است که فداکاری های بزرگ را ممکن می سازد و زندگی را معنا می بخشد. اگر زود می دانستم گنجی است که این حقیقت مهم را به ما یادآوری می کند.
چرا باید اگر زود می دانستم را بخوانیم؟
شاید بپرسید در این دنیای پر از کتاب های رنگارنگ و جدید، چرا باید این میکروبوک کوتاه را بخوانیم؟ جواب ساده است: چون این کتاب ارزش افزوده ای به زندگی ما اضافه می کند که کمتر کتابی می تواند در این حجم و زمان کم ارائه دهد.
معجزه میکروبوک ها: تاثیر عمیق در کمترین زمان
یکی از بزرگترین مزیت های اگر زود می دانستم همین است که یک میکروبوک است. در دنیای پرمشغله امروز که شاید فرصت خواندن رمان های طولانی را نداشته باشیم، این کتاب به ما اجازه می دهد در یک زمان کوتاه (شاید کمتر از نیم ساعت)، داستانی عمیق و پر از معنا را تجربه کنیم. تاثیرگذاری این کتاب، به هیچ وجه با حجم کمش در تضاد نیست، بلکه نشان دهنده قدرت یک داستان خوب و یک نویسنده ماهر است.
تلنگری برای زندگی مدرن
ما در زندگی مدرن، اغلب غرق در روزمرگی و تکنولوژی می شویم و ارزش های اصلی زندگی مثل خانواده، قدردانی و عشق را فراموش می کنیم. این کتاب یک تلنگر قوی است که ما را از خواب غفلت بیدار می کند و به یادمان می آورد چه چیزهایی واقعاً در زندگی مهم هستند. این یادآوری، می تواند باعث تغییرات مثبتی در رفتار و دیدگاه ما نسبت به اطرافیانمان شود.
تقویت همدلی و درک
خواندن این کتاب، به تقویت حس همدلی و درک متقابل در روابط انسانی کمک می کند. با قرار گرفتن در جای شخصیت اصلی داستان، می توانیم احساسات او را درک کنیم و از اشتباهاتش درس بگیریم. این همدلی، نه تنها نسبت به شخصیت های کتاب، بلکه نسبت به آدم های واقعی اطرافمان نیز گسترش پیدا می کند.
هدیه ای از جنس فکر
اگر زود می دانستم یک گزینه عالی برای هدیه دادن است. این کتاب کوچک و دوزبانه، می تواند یک هدیه باارزش و تاثیرگذار باشد که پیام های عمیقش تا مدت ها در ذهن گیرنده باقی می ماند. هدیه ای که نه تنها یک شیء، بلکه یک تفکر و یک تلنگر است.
زبان ساده، مفاهیم عمیق
برخلاف بسیاری از کتاب های پندآموز که ممکن است زبانی ثقیل یا فلسفی داشته باشند، این کتاب با زبانی ساده و روان نوشته شده است. این سادگی، باعث می شود مفاهیم عمیق آن به راحتی به دل و جان خواننده بنشیند و برای درک آن ها نیازی به تلاش زیاد نباشد. تصاویر گویا نیز به این سادگی و انتقال مفاهیم کمک شایانی می کنند.
از زبان خوانندگان: بازخوردها و احساسات مشترک
یکی از بهترین راه ها برای پی بردن به تاثیر یک کتاب، شنیدن نظرات کسانی است که آن را خوانده اند. اگر زود می دانستم معمولاً واکنش های عاطفی و عمیقی را در خوانندگان ایجاد می کند. اغلب نظراتی شبیه به دلم گرفت وقتی خوندمش🥺🥺 یا اشک تو چشمام جمع شد را می توان پای این کتاب پیدا کرد. این واکنش ها نشان دهنده قدرت بالای کتاب در ایجاد ارتباط احساسی با مخاطب است.
خوانندگان زیادی از سادگی و در عین حال عمق داستان شگفت زده می شوند. خیلی ها اعتراف می کنند که این کتاب باعث شده نگاهی دوباره به رابطه خودشان با والدین، به ویژه مادرشان، داشته باشند. برخی دیگر از این کتاب به عنوان تلنگری برای قدردانی از تمام عزیزانی که در زندگی شان حضور دارند، یاد می کنند. این بازخوردها نشان می دهد که پیام های جهانی کتاب، یعنی ایثار، حسرت و قدردانی، به خوبی به مخاطبان منتقل شده و توانسته در زندگی آن ها تاثیر مثبتی بگذارد. انگار این کتاب یک دریچه به سوی بخش های فراموش شده روحمان باز می کند.
اگر این کتاب را دوست داشتید، این ها را هم بخوانید!
اگر از خواندن اگر زود می دانستم لذت بردید و دلتان می خواهد باز هم تجربه هایی مشابه با داستان های پندآموز و تاثیرگذار داشته باشید، چند کتاب دیگر را به شما پیشنهاد می کنیم که می توانند همین حس عمیق را در شما ایجاد کنند:
- شازده کوچولو (آنتوان دو سنت اگزوپری): یک داستان فلسفی و پندآموز که با زبانی ساده، مفاهیم عمیقی درباره عشق، دوستی، از خودگذشتگی و معنای زندگی ارائه می دهد.
- کیمیاگر (پائولو کوئلیو): داستانی درباره سفر یک چوپان برای یافتن گنج پنهان که در حقیقت، سفری درونی برای کشف خود و پی بردن به رسالت زندگی است.
- چهار اثر فلورانس اسکاول شین (فلورانس اسکاول شین): مجموعه ای از کتاب های انگیزشی که به قدرت کلمات، ایمان و تاثیر مثبت اندیشی در زندگی می پردازند.
- داستان هایی برای بیداری (آنتونیو دِ ملو): مجموعه ای از حکایات کوتاه و عمیق از سنت های شرقی و غربی که هر کدام درسی برای زندگی و خودشناسی دارند.
این کتاب ها همگی با زبانی گیرا و داستانی، مخاطب را به تفکر وامی دارند و درس هایی برای بهبود کیفیت زندگی و روابط انسانی ارائه می دهند.
نتیجه گیری
خلاصه کتاب اگر زود می دانستم ( نویسنده آندریا گیلز ) بیشتر از یک داستان کوتاه، یک تلنگر بزرگ برای همه ماست. این کتاب به ما یادآوری می کند که زندگی کوتاه است و فرصت ها برای ابراز عشق و قدردانی از عزیزترین آدم های زندگی مان، محدود. داستان پسر و مادر تک چشمش، آینه ای است برای قضاوت های سطحی ما، برای بی توجهی هایمان و برای حسرت هایی که بعداً باید با آن ها زندگی کنیم.
پس از خواندن این کتاب، شاید بد نباشد کمی مکث کنیم و به روابطمان با خانواده، دوستان و تمام کسانی که به ما محبت کرده اند، فکر کنیم. آیا قدردانشان هستیم؟ آیا فرصت های موجود را برای ابراز این قدردانی از دست می دهیم؟ این کتاب می خواهد به ما بگوید زود دانستن، چقدر می تواند در سرنوشت و آرامش زندگی ما تاثیرگذار باشد. بیایید قبل از اینکه دیر شود و با حسرت کاش زودتر می دانستم روبرو شویم، همین امروز به سراغ کسانی که دوستشان داریم برویم و بگوییم چقدر برایمان باارزش هستند. شما چه درسی از این داستان گرفتید و این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می کنید؟ نظراتتان را با ما در میان بگذارید.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب اگر زود می دانستم (آندریا گیلز) | نکات کلیدی برای زندگی بهتر" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب اگر زود می دانستم (آندریا گیلز) | نکات کلیدی برای زندگی بهتر"، کلیک کنید.