خلاصه کتاب وارونگی اثر مژده اسفندیاری راد | نکات کلیدی

خلاصه کتاب وارونگی اثر مژده اسفندیاری راد | نکات کلیدی

خلاصه کتاب وارونگی ( نویسنده مژده اسفندیاری راد )

کتاب «وارونگی» اثر مژده اسفندیاری راد، قصه ای از زندگی سه زن متفاوت و دغدغه هایی است که شاید هرکدام از ما هم با آن ها درگیر باشیم؛ داستانی که می خواهد به عمق احساسات و چالش های روزمره زنان در جامعه امروز ایران سرک بکشد و مفهوم خوشبختی و موفقیت را زیر سؤال ببرد.

وقتی اسم کتاب «وارونگی» به گوشم خورد، اولش فکر کردم حتماً یه جور داستان فلسفی یا پیچیده ی دیگه است. اما وقتی شروع به خوندن کردم، دیدم چقدر به زندگی خودمون نزدیکه و چقدر حرف های ناگفته ای رو باز می کنه. این کتاب روایتی از زندگی مهشید، رویا و افسانه است که هر کدوم در گوشه ای از این شهر بزرگ، با داستان های خودشون دست و پنجه نرم می کنن. انگار نویسنده دوربینش رو گرفته دستش و رفته تو دل زندگی مردم عادی، اونم زن هایی که هر روز می بینیمشون اما شاید هیچ وقت فرصت نکردیم از نزدیک با دغدغه هاشون آشنا بشیم. داستان هر سه زن، مثل تکه های یه پازل به هم وصل میشه و در نهایت یه تصویر بزرگ تر از مفهوم وارونگی رو نشونمون میده؛ اینکه چطور زندگی هامون می تونه از مسیر خودش خارج بشه و همه چیز برعکس اون چیزی که فکر می کردیم، از آب دربیاد.

درباره نویسنده: مژده اسفندیاری راد

مژده اسفندیاری راد، اسمیه که توی ادبیات معاصر ایران، به خصوص توی زمینه رمان های اجتماعی و روانشناختی، داره جا باز می کنه. راستش رو بخواهید، وقتی یه کتاب رو از ایشون می خونید، حس می کنید نویسنده خودش هم با تمام وجود این زندگی ها رو لمس کرده و بعد نشسته پای قلم. ایشون استاد اینه که شخصیت ها رو جوری زنده و واقعی خلق کنه که آدم حس می کنه انگار همسایه بغلی اش هستن یا یکی از دوستاش. قلمش روان و شیرینه، هیچ جمله ی اضافه ای نداره و دقیقا می دونه چطور احساسات رو با کلمات بیان کنه. آثار ایشون معمولاً روی مسائل جامعه، به خصوص چالش ها و دغدغه های زن ها تمرکز داره و همین باعث میشه خیلی ها با نوشته هاش ارتباط عمیقی برقرار کنن. اگه دنبال نویسنده ای هستید که هم به داستان جذاب اهمیت میده و هم به عمق و پیام، مژده اسفندیاری راد می تونه گزینه خوبی باشه. آثار قبلیش هم نشون دهنده همین سبک و سیاق هستن که حسابی توی دل خواننده ها جا باز کرده.

سفر در دنیای شخصیت ها: وارونگی و آیینه سه زن

کتاب «وارونگی» قصه سه تا زن رو روایت می کنه که هر کدوم یه دنیای متفاوت دارن، اما یه جایی سرنوشتشون به هم گره می خوره. مژده اسفندیاری راد، با هنرمندی خاصی تونسته این سه شخصیت رو طوری پرداخت کنه که انگار از بین خودمون بلند شدن و دارن حرف می زنن. وقتی داستان هاشون رو می خونیم، ناخودآگاه خودمون رو جای اون ها می ذاریم و با دغدغه هاشون شریک میشیم. بیاین نگاهی دقیق تر بندازیم به این سه تا زن و ببینیم هر کدوم چه جور شخصیت هایی دارن و چه چیزهایی براشون مهمه.

مهشید: در جستجوی رضایت گمشده

مهشید، اولین زنیه که باهاش آشنا میشیم. ظاهر زندگی اش کاملاً ایده آله؛ مهندسه، تو یه خانواده خوب بزرگ شده، شوهرش فرهاد عاشقشه و یه دختر کوچولوی دوست داشتنی داره. هرچی از بیرون نگاه کنی، همه چیزش تکمیله، اما خب، ته دلش یه چیزی کمه. انگار یه سد نامرئی جلوی خوشحالی اش رو گرفته و نمی ذاره از زندگی اش لذت ببره. دغدغه ی اصلی مهشید، یه مقایسه ی بی پایانه. اون مدام خودش رو با ماندانا، دوست دوران مدرسه اش که سال هاست مهاجرت کرده و به نظرش خیلی موفق تره، مقایسه می کنه. این مقایسه ها مثل خوره افتاده به جونش و آرامش رو ازش گرفته. مهشید نمونه ای از خیلی از ماهاست که شاید زندگی خوبی داریم، اما چشم هامون دنبال زندگی بقیه است و همین باعث میشه قدر داشته هامون رو ندونیم. این شخصیت، نقطه شروعی برای کل داستانه؛ یه جورایی نخ اصلی که بقیه اتفاقات رو به هم وصل می کنه.

رویا: از سختی معیشت تا گشایش زندگی

رویا، دقیقاً نقطه مقابل مهشیده. اون از یه طبقه اجتماعی دیگه میاد، تحصیلات مهندسی نداره، شوهرش احمد یه راننده است و با هم کار می کنن تا زندگی شون رو بچرخونن. یعنی زندگی اش از اون مدل هایی نیست که توی فیلم ها نشون میدن، پُره از واقعیت های تلخ و شیرین زندگی روزمره. دغدغه های رویا خیلی ملموس تر و عینی تره: چالش های اقتصادی، مسائل اجتماعی و تلاش برای سرپا نگه داشتن زندگی. آشنایی رویا با مهشید، اونم از طریق فرهاد (شوهر مهشید)، یه نقطه عطف توی داستانه. رویا برای کمک تو اسباب کشی مهشید وارد زندگی اون ها میشه و همین آشنایی ساده، مسیر زندگی هر دو زن، به خصوص رویا رو تغییر میده. مواجهه ی رویا با تفاوت های طبقاتی، آرزوهای پنهانش و چیزهایی که می بینه، اون رو وادار می کنه به زندگی اش از زاویه دیگه ای نگاه کنه و برای آینده اش تصمیمات جدیدی بگیره.

افسانه: رازهای پنهان و وارونگی سرنوشت

افسانه، سومین شخصیت محوری این کتابه و اگه بخوام صادق باشم، شاید توی خلاصه های دیگه کمتر بهش پرداخته شده باشه، اما نقش کلیدی ای توی کامل کردن پازل «وارونگی» داره. داستان افسانه، بعد از اینکه از زندگی مهشید و رویا مطلع میشیم، شروع میشه. نویسنده اینجا یه حرف قشنگ میزنه که «در پایان زندگی هر زن، داستان زندگی زن دیگر آغاز می شود» و این دقیقا درباره ی افسانه صدق می کنه. چالش های افسانه یه جور دیگه است، شاید از دو نفر قبلی هم پیچیده تر و پر از راز و رمز باشه. اون با تصمیماتی روبه رو میشه که هرکدوم می تونن مسیر زندگی اش رو کاملاً عوض کنن. سرنوشت افسانه یه جورایی مکمل داستان مهشید و رویاست و تمام گره های داستانی رو باز می کنه. ارتباط او با دو زن دیگه، شاید در ابتدا واضح نباشه، اما هرچی بیشتر جلو می ریم، می بینیم که چطور زندگی این سه نفر مثل نخ های یه قالی، به هم بافته شده و در نهایت، مفهوم اصلی «وارونگی» رو به وضوح نشون میده. افسانه نمادی از آدم هایی هست که مجبورن با گذشته شون روبرو بشن، رازهایی رو برملا کنن و با عواقب تصمیماتشون زندگی کنن.

خلاصه ای از دل داستان: سرنوشت های در هم تنیده

حالا که با شخصیت های اصلی کتاب وارونگی آشنا شدیم، وقتشه که بریم سراغ خود قصه. مژده اسفندیاری راد، با یه ساختار خاص، سه تا داستان رو کنار هم گذاشته که در ابتدا شاید کاملاً جدا از هم به نظر بیان، اما هرچی بیشتر می خونیم، می بینیم که چطور این نخ ها به هم وصل میشن و یه بافت واحد رو ایجاد می کنن. آماده اید بریم تو دل داستان؟

فصل اول: زندگی مهشید؛ سایه گذشته و مقایسه ها

قصه از جایی شروع میشه که مهشید، زن مهندس و تحصیل کرده، مشغول اسباب کشیه. همین اسباب کشی و زیر و رو کردن وسایل، باعث میشه اون یه فرصت پیدا کنه تا به گذشته اش سرک بکشه. در کنار زندگی ظاهراً آروم و خوبش با فرهاد و دخترشون، یه دغدغه ی ذهنی بزرگ داره: مقایسه خودش با دوست قدیمی اش، ماندانا. ماندانا، دختری که هجده سالگی مهاجرت کرده به آلمان و همیشه به مهشید می گفته «چیزهایی که داری کافی نیست». این حرف ها مثل یه بذر توی ذهن مهشید کاشته شده و حالا توی دوران اسباب کشی که وقت بیشتری برای فکر کردن داره، این بذر جوونه زده.

مهشید توی ذهنش هر روز حرف های ماندانا رو مرور می کنه و مدام به این فکر می افته که آیا واقعاً توی زندگیش اشتباه کرده؟ آیا باید اون هم به دنبال رویاهای بزرگ تری می رفته؟ این افکار، آرامش رو ازش گرفته و باعث شده از زندگی اش لذت نبره. جالبه که این درگیری های ذهنی، اونقدر مهشید رو مشغول کرده که متوجه یه طوفان پنهان توی زندگی خودش نمیشه؛ طوفانی که آروم آروم داره توی گوشه ای از خونه اش شکل می گیره و قراره همه چیز رو زیر و رو کنه. این بخش از داستان، حسابی ما رو با دنیای درونی مهشید، تردیدها و نارضایتی های پنهانش آشنا می کنه.

ماشین را گوشه ی خیابان پارک کرده ام و مثل مادر مُرده ها ماتم زده نشسته ام. هر چه حضورم و طرح هایم در جلسه مهندسین خوب و درخشان بود، حال درونم تعریف چندانی ندارد. حتی حس ذوق کردن و خوشحال شدن هم از وجودم پاک شده است.

فصل دوم: ورود رویا؛ چشم اندازی متفاوت از زندگی

بعد از اینکه حسابی با مهشید و دنیای پر از فکر و خیالش آشنا شدیم، نوبت به رویا میرسه. رویا، زنی از یه دنیای دیگه. اون با همسرش احمد، یه راننده ساده، توی یه وضعیت مالی معمولی زندگی می کنه و مجبوره کنار همسرش کار کنه تا زندگی شون بچرخه. می تونید تصور کنید چقدر این مدل زندگی با زندگی مهشید فرق داره؟ ورود رویا به داستان، از طریق فرهاد، شوهر مهشید اتفاق می افته. فرهاد رویا رو برای کمک توی کارهای اسباب کشی و چیدن وسایل به مهشید معرفی می کنه. و همین آشنایی ساده، میشه شروع یه عالمه اتفاق جدید.

وقتی رویا وارد خونه مهشید میشه، ناخودآگاه با یه دنیای متفاوت روبه رو میشه. زندگی لوکس و بی دغدغه مهشید، در مقایسه با زندگی پرمشقت رویا، اون رو به فکر فرو می بره. شاید توی دلش آرزوهایی رو پیدا می کنه که تا قبل از اون حتی بهشون فکر هم نکرده بود. این آشنایی کمرنگ، اتفاقات بزرگی رو رقم می زنه. اتفاقاتی که مسیر زندگی رویا رو عوض می کنه و اون رو در موقعیت هایی قرار میده که پیش از اون تصورش رو هم نمی کرده. نویسنده با ظرافت خاصی نشون میده که چطور یه آشنایی ساده، می تونه مثل یه دومینو، زندگی آدم ها رو تحت تأثیر قرار بده و اون ها رو به سمت سرنوشت های تازه ای ببره. اینجا می فهمیم که هیچ چیز توی زندگی اتفاقی نیست.

فصل سوم: سرنوشت افسانه؛ تکمیل پازل وارونگی

بعد از قصه های مهشید و رویا، نوبت به افسانه میرسه. نویسنده خیلی باهوش، داستان رو جوری چیده که ما تا اینجا دو سرنوشت متفاوت رو دیدیم و حالا آماده ایم برای سومی. داستان افسانه، یه جورایی همه ی اون چیزیه که تا الان دیدیم رو کامل می کنه. چالش ها و تصمیمات افسانه، شاید از همه پررنگ تر و عمیق تر باشن و حسابی ذهن خواننده رو درگیر کنن.

شخصیت افسانه، همونطور که از اسمش هم برمیاد، یه جورایی نمادی از رازها و اتفاقات غیرمنتظره است. سرنوشت اون، با دو زن دیگه به شکل عجیبی گره می خوره و نشون میده که چطور زندگی آدم ها، حتی بدون اینکه خودشون بدونن، می تونه تحت تأثیر تصمیمات و اتفاقات زندگی بقیه قرار بگیره. اینجا مفهوم «وارونگی» به اوج خودش میرسه. اینکه چطور اتفاقات و تصمیمات کوچیک، می تونن مسیر زندگی آدم ها رو کاملاً برعکس کنن، چطور آدم ها فکر می کنن دارن راه درستی میرن، اما یهو می بینن همه چیز وارونه شده. نویسنده با آوردن داستان افسانه، پازل رو کامل می کنه و به خواننده نشون میده که چطور این سه قصه، با هم، یه پیام بزرگ تر رو منتقل می کنن: پیامی درباره ی پیچیدگی های زندگی، تصمیمات سخت و تأثیر عمیق گذشته روی آینده. این بخش از کتاب، حسابی ذهن آدم رو مشغول می کنه و تا مدت ها بعد از تموم شدن کتاب، آدم رو به فکر فرو می بره.

وارونگی مفاهیم: مضامین اصلی و پیام های کلیدی کتاب

«وارونگی» فقط یه داستان ساده نیست؛ یه آینه است که نویسنده جلوی جامعه مون گرفته تا خودمون رو توش ببینیم. این کتاب پُره از مضامین عمیق و پیام هایی که شاید بارها بهشون فکر کرده باشیم، اما هیچ وقت نتونستیم اینقدر ملموس لمسشون کنیم. از مقایسه های اجتماعی گرفته تا معنی واقعی خوشبختی، بیاین با هم به این مضامین مهم نگاهی بندازیم.

مقایسه های بی پایان و ریشه های نارضایتی

یکی از پررنگ ترین مضامین کتاب، دقیقاً همون چیزیه که مهشید باهاش دست و پنجه نرم می کنه: مقایسه اجتماعی. چند بار شده که ما خودمون رو با فلانی یا بهمانی مقایسه کردیم و حس کردیم یه چیزی توی زندگی مون کمه؟ مهشید دائم خودش رو با ماندانا مقایسه می کنه؛ دوستش که رفته آلمان و به نظرش زندگی بهتری داره. این مقایسه ها، مثل یه سمِ پنهان، آرامش رو از آدم می گیره و باعث میشه حتی با وجود داشتن خیلی از چیزهای خوب، باز هم احساس رضایت نکنه. کتاب نشون میده که این مقایسه های بی پهنا، چقدر می تونن ما رو از لحظه حال دور کنن و حس خوشبختی رو ازمون بگیرن. انگار هیچ وقت به خط پایان نمی رسیم، چون همیشه یه نفر دیگه هست که از ما جلوتره و این حس کمال گرایی کاذب، ریشه ی بسیاری از نارضایتی های ماست.

خوشبختی واقعی کجاست؟

خب، اگه مهشید که همه چیز داره خوشبخت نیست، پس خوشبختی واقعی کجاست؟ این سوالیه که کتاب وارونگی مدام از ما می پرسه. آیا خوشبختی توی موفقیت های ظاهری و مادی خلاصه میشه؟ آیا باید مثل ماندانا مهاجرت کنیم و به قول معروف به جاهای بهتر برسیم؟ یا شاید خوشبختی توی چیزهای ساده تری باشه که رویا با تمام سختی هاش، گاهی اوقات می تونه حسش کنه؟ کتاب بهمون میگه که موفقیت های بیرونی، لزوماً به خوشبختی درونی منجر نمیشن. ممکنه یه زندگی شلوغ و پر زرق و برق داشته باشیم، اما ته دلمون خالی باشه. این رمان بهمون یادآوری می کنه که شاید باید دنبال تعریف شخصی خودمون از خوشبختی باشیم، نه تعریفی که جامعه یا آدم های اطرافمون بهمون دیکته می کنن.

زنان در بطن جامعه: چالش ها و دغدغه ها

یکی از مهمترین پیام های «وارونگی»، پرداختن به چالش ها و دغدغه های زنان در جامعه معاصر ایرانه. از مسائل خانوادگی و شغلی گرفته تا فشارهای اجتماعی و انتظاراتی که از زن ها وجود داره. مهشید با دغدغه های زنی مواجهه که هم می خواد مهندس موفقی باشه و هم مادر و همسری ایده آل. رویا با سختی های معیشت و تلاش برای بقا دست و پنجه نرم می کنه. و افسانه، با رازها و تصمیمات سختی که زندگی اش رو تحت تأثیر قرار داده. کتاب نشون میده که زن ها در جامعه ما، با لایه های مختلفی از مشکلات و انتظارات روبرو هستن و چطور هر کدوم از این چالش ها، می تونه مسیر زندگی شون رو تغییر بده. این کتاب یه جورایی صدای این زن هاست.

گذشته، حال و آینده: ریسمان های نامرئی

همونطور که توی داستان مهشید دیدیم، گذشته چقدر روی حال و آینده تاثیر میذاره. اسباب کشی برای مهشید، فرصتی میشه برای مرور خاطرات و تصمیمات گذشته. کتاب نشون میده که هیچ چیز توی زندگی ما بی تاثیر نیست. تصمیماتی که سال ها پیش گرفتیم، حرف هایی که شنیدیم، یا حتی آدم هایی که از زندگی مون رفتن، مثل ریسمان های نامرئی، زندگی الان ما رو به گذشته گره زدن. وارونگی بهمون یادآوری می کنه که گذشته رو نمیشه فراموش کرد، اما میشه ازش درس گرفت تا آینده ی بهتری ساخت. این رمان یه جورایی دعوتمون می کنه که یه نگاهی به پشت سر بندازیم و ببینیم چه چیزهایی ما رو به اینجا رسونده.

همذات پنداری: قدم در کفش دیگری گذاشتن

«وارونگی» خیلی هوشمندانه خواننده رو وادار به همذات پنداری می کنه. وقتی داستان مهشید رو می خونی، شاید فکر کنی چقدر زندگیش خوبه، اما بعد که میری سراغ رویا، یه دنیای دیگه رو می بینی. این انتقال بین داستان ها، باعث میشه ما بتونیم قدم در کفش سه زن متفاوت بذاریم و زندگی رو از زاویه دید اون ها تجربه کنیم. این همذات پنداری، کمک می کنه تا قضاوت هامون کمتر بشه و درک عمیق تری از چالش ها و تصمیمات آدم های اطرافمون پیدا کنیم. شاید اون کسی که فکر می کنیم زندگیش بی نقصه، ته دلش یه غمی داره و اون کسی که فکر می کنیم مشغله های زیادی داره، از لحظات کوچیک زندگی اش لذت می بره.

مفهوم وارونگی در زندگی: وقتی همه چیز برعکس می شود

عنوان کتاب، «وارونگی»، خودش یه پیام بزرگه. این مفهوم توی تمام لایه های داستان وجود داره. اینکه چطور اتفاقات و شرایط می تونن مسیر زندگی رو برعکس کنن؛ چطور چیزی که فکر می کنیم درسته، یهو وارونه میشه. شاید فکر می کنیم موفقیت های شغلی و مادی، خوشبختی میارن، اما برای مهشید اینطور نیست. شاید فکر می کنیم زندگی یه مسیر خطی داره، اما برای رویا و افسانه، پر از پیچ و خم ها و برگشت های غیرمنتظره است. وارونگی بهمون یادآوری می کنه که زندگی، همیشه طبق برنامه های ما پیش نمیره و گاهی اوقات، باید با اتفاقاتی روبرو بشیم که همه چیز رو زیر و رو می کنن. اینجاست که اهمیت انعطاف پذیری و سازگاری با شرایط جدید خودش رو نشون میده.

نگاهی از نزدیک: نقد و بررسی وارونگی

خب، هر کتابی، مثل هر اثری، هم نقاط قوت خودش رو داره و هم نقاط ضعفی که ممکنه برای بعضی از خواننده ها قابل لمس تر باشه. «وارونگی» هم از این قاعده مستثنی نیست. بیاین با هم یه نگاه منصفانه بندازیم به این کتاب، هم از دید خودمون و هم با توجه به نظراتی که بعضی از خواننده ها و منتقدان درباره اش داشتن.

نقاط قوت: جادوی قلم و آینه زندگی

اگه بخوام از نقاط قوت کتاب «وارونگی» بگم، اول از همه باید به نثر روان و شیوای نویسنده اشاره کنم. مژده اسفندیاری راد، یه جورایی بلده با کلمات جادو کنه. جملاتش انقدر شیرین و دلنشینه که اصلا متوجه گذر زمان نمیشی و دوست داری هی بیشتر و بیشتر بخونی. این نثر باعث میشه آدم به سرعت با داستان همراه بشه و حس کنه خودش داره توی اون فضا زندگی می کنه.

دومین نکته ای که خیلی نظرم رو جلب کرد، فضاسازی قوی و باورپذیر بود. از توصیف خونه مهشید گرفته تا چالش های زندگی رویا، همه چیز انقدر ملموس و دقیق بیان شده که انگار داریم یه فیلم می بینیم. شخصیت ها هم همینطور؛ همونطور که قبل تر گفتم، شخصیت پردازی انقدر عمیق و واقعیه که حس می کنی این زن ها رو توی زندگی واقعی دیدی و باهاشون همذات پنداری می کنی. این باورپذیری، برگ برنده کتابه.

و البته، پرداختن به مسائل اجتماعی و روانشناختی روزمره که برای خیلی از ماها قابل لمسه. کتاب جسورانه میره سراغ دغدغه های زن ها، مقایسه های اجتماعی، معنای خوشبختی و تاثیر گذشته. این موضوعات باعث میشه «وارونگی» فقط یه داستان نباشه، بلکه یه محلی برای تفکر و حتی بازنگری توی زندگی خودمون باشه.

رمان وارونگی داستانی جذاب و اجتماعی ست که به سبب نثر روان و فضاسازی قوی خود مخاطب را از همان صفحات ابتدایی با خود همراه می سازد.

نقاط ضعف: پایان های باز و انتقال های ناگهانی

خب، هیچ گلی بی خار نیست و «وارونگی» هم برای بعضی ها ممکنه ایراداتی داشته باشه. یکی از پرتکرارترین نقدها، پایان بندی باز داستان هاست. بعضی از خواننده ها دوست دارن که آخر قصه، همه چیز مشخص و روشن باشه و این پایان باز، یه جورایی برای اونا حس ناتمام موندن یا حتی ضدحال رو ایجاد می کنه. اینکه ندونی سرنوشت نهایی شخصیت ها چی میشه، برای بعضی ها ناراحت کننده است و دوست دارن که نویسنده تکلیف رو روشن کنه.

یه نکته دیگه که ممکنه برای بعضی ها گیج کننده باشه، انتقال ناگهانی از یه داستان به داستان دیگه است. درسته که نویسنده قصد داره سه داستان رو کنار هم روایت کنه، اما گاهی اوقات این تغییر زاویه دید و وارد شدن به دنیای یه شخصیت جدید، ممکنه ارتباط خواننده رو با شخصیت قبلی قطع کنه و یه حس سردرگمی موقت ایجاد کنه. هرچند که در نهایت این داستان ها به هم وصل میشن، اما این گسست اولیه برای بعضی ها ممکنده خوشایند نباشه. این همون نکته ای بود که توی نظرات رقبا هم دیدم و به نظرم منطقی میاد.

کتاب وارونگی برای چه کسانی مناسب است؟

اگه تا اینجا با داستان و حال و هوای کتاب وارونگی همراه بودید، حتماً این سوال براتون پیش اومده که خب، این کتاب دقیقاً برای کی خوبه؟ من فکر می کنم این کتاب می تونه برای گروه های مختلفی از خواننده ها جذاب باشه:

  • علاقه مندان به رمان های اجتماعی و واقع گرایانه ایرانی: اگه دوست دارید قصه هایی بخونید که شبیه زندگی خودمون و اطرافیانمون هستن و به مسائل روز جامعه می پردازن، این کتاب رو از دست ندید.
  • کسانی که به دنبال داستانی با محوریت چالش ها و دغدغه های زنان هستند: اگه دوست دارید از دریچه نگاه زن ها به دنیا نگاه کنید و با مشکلات و موفقیت هاشون آشنا بشید، وارونگی یه انتخاب عالیه.
  • افرادی که از مطالعه آثاری با نثر روان و گیرا لذت می برند: قلم مژده اسفندیاری راد انقدر جذابه که اگه فقط برای لذت بردن از کلمات هم می خونید، این کتاب رو دوست خواهید داشت.
  • خوانندگانی که از تأمل در مفاهیم خوشبختی، موفقیت و قضاوت های اجتماعی استقبال می کنند: اگه دوست دارید بعد از خوندن یه کتاب، به فکر فرو برید و درباره ی زندگی خودتون هم تامل کنید، وارونگی حسابی شما رو درگیر می کنه.
  • اعضای کلوپ های کتاب خوانی: برای بحث و گفتگو درباره ی مسائل اجتماعی و روانشناختی، این کتاب می تونه محتوای فوق العاده ای رو ارائه بده.

طعم کلمات: برشی از کتاب وارونگی

برای اینکه بیشتر با فضای کتاب و قدرت قلم نویسنده آشنا بشید، فکر کردم بد نیست یه تیکه از خود کتاب رو اینجا با هم بخونیم. این بخش، حال و هوای ذهنی مهشید رو به خوبی نشون میده و حسابی شما رو باهاش همراه می کنه.

موبایلم را از کیفم بیرون می آورم شماره ی نسیم را می گیرم و گوشی را به گوشم می چسبانم. حواسم پیش نگار است و رویا. باید زودتر برگردم ولی چاره ای جز انتظار کشیدن ندارم. چند بوق پشت سرم می خورد که صدای نسیم را می شنوم که با لحنی مضطرب می گوید.

– معلوم هست کجایی؟ موبایلت چرا خاموشه؟

به ساعتم نگاه می کنم.

– خاموش کردم. چون تو جلسه ­ی پروژه بودم. یعنی مجبور شدم که بروم. موبایل را خاموش کردم که فرهاد زنگ نزند. تو زنگ زدی؟ چی شد؟

صدای نسیم آرام است…

– ببین منم تو شرکت جلسه داشتم، زنگ زدم ولی منشی اش گفت امروز…

نمی گذارم حرفش تمام شود. نگرانم، این ثانیه هایی که می­ گذرد وقتم را به انتها نزدیک تر می کند.

سخن آخر: دعوت به یک تجربه خواندنی

خلاصه کتاب «وارونگی» نوشته مژده اسفندیاری راد، فقط یه معرفی ساده نیست، یه جور دعوتنامه است برای اینکه خودتون رو غرق کنید توی دنیای سه تا زن که هرکدوم داستانی برای گفتن دارن. این کتاب با نثر دلنشین و شخصیت پردازی قوی، شما رو با خودش می بره به دل جامعه و چالش های ریز و درشتی که همه ما، به خصوص زن ها، باهاشون دست و پنجه نرم می کنیم.

مژده اسفندیاری راد با این رمان اجتماعی و روانشناختی، نه فقط یه قصه تعریف می کنه، بلکه یه آینه جلوی ما میذاره تا به مفهوم خوشبختی، مقایسه های بی پایان و نقش گذشته توی زندگی مون فکر کنیم. اگه دنبال یه کتاب هستید که هم سرگرم تون کنه و هم وادارتون کنه که عمیق تر به زندگی نگاه کنید، «وارونگی» انتخاب فوق العاده ایه. بهتون پیشنهاد می کنم حتماً این کتاب رو بخونید و خودتون رو مهمون این سفر درونی و اجتماعی کنید. شاید بعد از خوندنش، شما هم مثل من، دیدتون به خیلی از مسائل «وارونه» بشه!

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب وارونگی اثر مژده اسفندیاری راد | نکات کلیدی" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب وارونگی اثر مژده اسفندیاری راد | نکات کلیدی"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه